مامان آينده نزديك

یه خواب شیرین

1394/6/30 10:56
نویسنده : المير
544 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم، بازم مثل همیشه توی بدترین شرایط اومدی پیشم، و از بودنت بهم انرژی دادی،

عزیز مادر ، این چند روزی که گذشت اصلا روزهای خوبی نبود ، بابای مهربونت مریض بود ومن به شدت کلافه بودم،

می دونی حس بدی داشتم از اینکه حال امیر اینطری بود و کلی کلافه بودم از اینکه نمی تونستم کاری برای خوب شدنش بکنم

تا پریشب ، که تو بخوابم اومدی ، راستش رو بخوای توی این چند روز به تنها چیزی که فکر نکرده بودم تو بودی 

اما با امدنت به خوابم و نگاه معصومت خیلی چیزا رو درست کردی

می دونی ، خواب دیدم که دارم بهت شیر می دم ، اینبار پسر بودی ، و می دیدم که شیر توی سینم زیاد شده و تو با اشتیاق شیر می خوردی 

هر کسی هر چیزی بهت می داد تو بالا میوردی و فقط شیر من رو می خوردی

پسرم وقتی بیدار شدم برای تعبیرش خیلی تلاش کردم و دیدم نوشته بود که بزودی روزی فراوان و حل مشکل پیش میاد و مشکلی که هست کاملا حل می شه

خوشحال شدم ، هم از حس زیبایی که داشتم هم از اینکه بابایی قراره خوب شه

امیر که اومد خونه بهش گفتم اول سرسری گرفت اما بعدش تا شب خیلی بهتر شد ، اینقدر خوب شد که باهم رفتیم خرید و دایی سهیل اومد شام پیشمون و امیر خیلی خوب بود و کلی شام خورد

و برعکس هر شب راحت خوابید 

می دونید اینا رو نمی نویسم که با خوندنش بقیه رو اذیت کنم ، فقط می خوام بگم اتفاقاتی که افتاده چیه ، اینجا یجور دفتر خاطرات من شده و همینطور دفتر دلتنگیام

فرزند دلبرم، پسرم،امیر ارسلانم، ممنون که اینبار با آمدن به خوابم زندگی رو برام راحتر کردی و حس خوب رو با خودت به خونمون آوردی

پ ن : دوستت دارم خیییییییلییییییی

پسندها (6)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

ثمره
30 آذر 94 20:35
دوقدم مانده به رقصیدن برف یک نفس مانده به سرما وبه یخ چشم درچشم زمستانی دگر تحفه ای یافت نکردم که کنم هدیه تان یک سبد عاطفه دارم همه تقدیم شما